Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «آخرین نیوز»
2024-05-08@12:29:30 GMT

رزمنده‌ای که نماز نمی‌خواند!

تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۸۴۶۵۰

رزمنده‌ای که نماز نمی‌خواند!

فارس: وقت اذان راست راست از جلوی صف نماز رد می‌شد و عین خیالش نبود. کُفر همه را درآورده بود. همه با چشم و ابرو به هم نشانش می‌دادند و حرص می‌خوردند. مرتضی که هر وقت می‌دیدَش، دندان‌هایش را روی هم می‌سایید و با عصبانیت آستین سید جواد را می‌کشید: «تو رو خدا نگاش کن. پسره انگار نه انگار خدایی هست، پیغمبری هست، بابا لاکردار، قیامتی هست؛ صبحش شب میشه و یه سر به سجده نمی‌زنه!» 
سید جواد با اوقات تلخی زیر لب استغفرالهی گفت و شانه مرتضی را گرفت: «تهمت نزن آقا مرتضی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

من و تو از کجا می‌دونیم نماز نمی‌خونه، ها؟ شاید این گوشه موشه‌ها می‌خونه که ریا نشه برادر!» 
علی جعبه مهمات را با هن و هن توی سنگر گذاشت و ابروهایش را توی هم انداخت: «فیلم‌مون کردی سید؟ ‌نماز واجب که ریا نداره. پس اگه اینطوره، حاج آقا سماواتم باید نمازشو یواشکی بخونه نه به جماعت؛ که مثلا ریا نشه.» 

 

سید لااله‌الاالله گفت و سوار موتورش شد. مشدی طالب دنبالش دوید: «وایسا آقا جان. گلویی تازه کن» و همان‌طور که شربت می‌ریخت به سمت علی و مرتضی چرخید: «روایت هست که اگه حتی سه شبانه‌روز با یه نفر بودی و وقت نماز به اندازه دور زدن یه نخل ازش دور شدی نباید بهش تهمت تارک الصلاة بودن بزنید بابا جان. گناهِ تهمت، سنگینه، سنگین‌تر از کوه! وبال گردنتون میشه.» 
علی صدایش را آرام کرد و بین سید و مشدی ایستاد: «من اگه حرف باطل می‌زنم شما بزنید دهنم پرِ خون شه. به همین وقت عزیز قسم، نماز صبح یواشکی می‌پاییدمش، نمازشو نخوند! آقا با چشم خودم دیدمش دیگه که میگم خب.» 
سید سرش را تکان داد: «یعنی همه وقتِ نماز افتاده بودی دنبال این بنده خدا که زاغ سیاهشو چوب بزنی؟!» علی خجالت‌زده سرش را خواراند: «نه سید. نمازمو زود خوندم و اومدم تو سنگر تا طلوع آفتاب کشیک اینو دادم اما نخوند.» 

 


مشدی طالب لیوان‌ها را با آه بلندی از دست بچه‌ها جمع کرد و زیرلب «استغفرالله ربی و اتوب الیه» گفت. 
علی اما کوتاه نمی‌آمد. نشست ترک موتور سید جواد و دهنش را زیر گوشش گرفت: «سید جون! تو رو به همون اجدادت قسم! مگه حدیث نداریم کسی که نماز واجبش رو به عمد ترک کنه از رحمت خدا به دوره؟ تو دیدیش چطور ادا داره؟ چفیه رو یه جور دور گردنش می‌پیچه و عکس امامو می‌بوسه که یکی ندونه فکر می‌کنه یه روزم نماز شبش قضا نشده!» 

 

 

سید جواد با اوقات تلخی گاز داد ‌و هوا موهایشان را سیخ کرد: «بابا تو از کجا اینقدر مطمئنی این بنده خدا نماز نمی‌خونه؟ این بدبخت تازه یه هفته‌ست اومده، دندون به جگر بگیری کم کم معلوم میشه دنیا دست کیه! همین که تو بری بهشت واسه ما کافیه!» علی نیشخند زد: «باشه سید، به ما طعنه بزن. حالا که رسیدیم چشمت به جمالش روشن میشه. چیزی هم تا اذان نمونده، بالاخره شنیدن کی بود مانند دیدن.» 

 

 

دل توی دل سید نبود. باید این حرف و حدیث‌ها را تمام می‌کرد. وقتی رسیدند، سید به طرف کیارش رفت اما کیارش زیاد دلش نمی‌خواست صمیمی شود و مدام خودش را عقب می‌کشید. وقت غذا هم یک گوشه دور از چشم همه و کنار سنگر نشست و بی سر و صدا ناهارش را خورد و هر کس هر تیکه‌ای بارش می‌کرد فقط می‌خندید. ماجرای نماز نخواندنش حتی به گوش بقیه گردان‌ها هم رسیده بود و بدجور همه را از خودش دل‌زده کرده بود. تا اینکه حاج آقا آمد و دست کیارش را توی دست سید جواد گذاشت: «جونم برات بگه آقا سید که کمین فردا شب‌مون با این جوون گل گلابه. برید سنگر حبیب‌الهی و یه دل سیر استراحت کنید. ساعت سه صبح جابه‌جایی نیرو داریم. سالم برید و فاتح برگردید ایشالله.» 

 

سید جواد و کیارش با هم رفتند توی سنگر حبیب‌الهی. یک شبانه‌روز تمام، باید کنار هم می‌ماندند و وقت خوبی بود که سید به مرتضی و علی و همه ثابت کند که این جوان موبور که اتفاقا خودش داوطلبانه به جبهه آمده خیلی هم نمازخوان است و خودش با چشم خودش دیده چطور نمازش را اول وقت می‌خوانَد اما وقت نماز ظهر که شد، کیارش از جایش جُم نخورد! سید با مِن و مِن کنارش نشست: «می‌خوای تو برو وضو بگیر، من هستم. می‌ترسم نمازت قضا شه برادر.»

 صورت کیارش گر گرفت و حلقه‌های اشک تو چشم‌های عسلی‌اش جمع شد: ‌«من، راستش چطور بگم، ببینید، آخه، من، من بلد نیستم نماز بخونم!» سید خندید و کیارش را بغل گرفت اما دلش خیلی برایش سوخت. انگار حق با علی بنده خدا بود که می‌گفت کیارش نماز نمی‌خوانَد: «اولین نماز صبح رو با هم می‌خونیم، قبول؟» 
کیارش خندید. و ساعت سه و نیم صبح، کنار نیزارها و روی رمل‌های هور اولین نمازش را شانه به شانه سید خواند. سید آرام آرام اشهد ان محمداً رسول الله می‌گفت و کیارش با اشک تکرار می‌کرد. خیلی خوش‌حال بود و چشم‌هایش در آن گرگ و میش می‌درخشید. و بعد سوار قایق‌ها شدند. سید مدام نگاهش را به کیارش دوخته بود.

 

دوست داشت ازش بپرسد چرا با این سن و سال تا حالا یاد نگرفته نماز بخواند اما رویش نمی‌شد و زیر رگبار گلوله جای این سوال‌ها نبود. 
جنگ، تن به تن شده بود. بوی باروت و خون همه جا پیچیده بود. و جلو می‌رفتند که کیارش به صورت روی زمین افتاد. ترکش خمپاره گلویش را پاره کرده بود و خونش فواره می‌زد. سید جواد بغلش گرفت و چفیه را دور گردنش پیچید. کیارش نمی‌توانست نفس بکشد. خُر خُر می‌کرد.

 

لحظه‌های آخرش بود. سید با گریه ذکر «یا زهرا» می‌گفت. کاری از دستش برنمی‌آمد و خون به مردمک چشم‌های کیارش رسیده بود. لب‌های سید لرزید. پیشانی‌اش را بوسید. کیارش لبخند بی‌رمقی زد و با آخرین نگاهی که به آسمان دوخته بود، انگشت‌های بی‌جانش را به سختی حرکت داد و یک صلیب روی سینه‌اش کشید و چشم‌هایش برای همیشه بسته شد. سید جواد هاج و واج خشکش زد: «کیارش، کیارش ...» و پلاک کیارش را از دور گردنش کشید، کنار پلاک یک صلیب آویزان بود. کیارش، مسیحی بود.

منبع: آخرین نیوز

کلیدواژه: سید جواد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۸۴۶۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تتلو در زندان قرآن می‌خواند، روزه می‌گیرد و تلویزیون می‌بیند

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محاکمه تتلو که از اسفند سال گذشته به اتهام تشویق نسل جوان به فساد و فحشا و فراهم کردن شرایط آن، فعالیت تبلیغی علیه نظام، دایر کردن سایت شرط بندی برای قمار و تشویق دیگران به آن، انتشار محتویات مستهجن در قالب تولید کلیپ و آهنگ، تحریک و دعوت از مخاطبان به ارتکاب جرائم منافی عفت، مصرف موادمخدر، اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور با توصیه به هواداران و فعالیت آموزشی و تبلیغی مغایر شرع اسلام در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران آغاز شده بود، دوشنبه گذشته و با برگزاری سومین جلسه پایان یافت.

به گزارش همشهری، در ابتدای این جلسه قاضی حجت‌الاسلام والمسلمین افشاری اتهامات متهم را بار دیگر به او تفهیم کرد و از او خواست آخرین دفاعیات خود را بیان کند.

الهام رحیمی فرد، وکیل مدافع تتلو از روند محاکمه و رسیدگی به این پرونده می‌گوید.

با توجه به ملاقات‌ها و گفتگوهایی که با موکل‌تان داشتید، او را چطور ارزیابی می‌کنید؟

خب، من قبل از اینکه به‌عنوان وکیل مدافع متهم انتخاب شوم، هیچ شناختی از او نداشتم؛ به همین دلیل نمی‌توانم در این‌باره قضاوتی داشته باشم، اما در این مدت متوجه شدم که موکلم فردی بسیار آرام و البته با روحیه‌ای حساس و لطیف است.
در زندان به چه کارهایی مشغول است؟

او سعی می‌کند بیشتر اوقاتش را در زندان به خواندن قرآن و نهج‌البلاغه، تماشای تلویزیون و کارهای هنری خودش ازجمله نوشتن شعر و موسیقی بپردازد.

اشاره کردید که او در زندان تلویزیون تماشا می‌کند. بیشتر پای چه برنامه‌هایی می‌نشیند؟

موکلم به‌گفته خودش تمام ماه رمضان را روزه گرفت. او علاقه زیادی به برنامه محفل که در شب‌های ماه رمضان پخش می‌شد، داشت و پای این برنامه می‌نشست. البته سریال‌های دیگری هم تماشا می‌کند که حتی به برخی از آن‌ها نقد هم دارد. او به مناسبت ۱۳ رجب، سالروز تولد امیرالمومنین (ع) هم شعری سروده و قصد دارد درصورت آزادی آن را اجرا کند.

245245

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1904316

دیگر خبرها

  • تدوین ۳ جلد کتاب از نقش روحانیون رزمنده همدانی
  • تتلو در زندان قرآن می‌خواند، روزه می‌گیرد و تلویزیون می‌بیند
  • چرا مکرون برای روس‌ها رجز می‌خواند؟!
  • (ویدیو) نجم‌الدین شریعتی بر مزار خودش فاتحه خواند
  • اتحادیه اروپا عملیات در رفح را فاجعه بار خواند
  • پخش نماز جماعت به امامت یک زن در تلویزیون
  • ژاپن اظهارات بایدن درباره مهاجرهراسی را تاسف آور خواند
  • آلمان سفیر خود را از مسکو فرا می‌خواند
  • برگزاری مراسم تجلیل از معلمان خرمشهر
  • هاآرتص: حماس دست نتانیاهو را خواند